آیا همه به این خود متناقض بودن اذعان دارند یعنی مخالفان پاتنم که از این گزاره دفاع می کنند هم به خود متناقض بودن آن اقرار می کنند یا فقط پاتنم به این مساله اذعان دارد؟زیرا اگر همه به این مساله اقرار کنند که خود متناقض است که دیگر پرونده اش بسته می شد ولی به گمانم عده ای این خود متناقض بودن را قبول نمی کنند که از آن دفاع می کنند و بازی ادامه دارد. در نظر بگیریم مغز کسی را از جمجمه بیرون نیاورند و در خمره قرار ندهند تا گزاره تغییر کند و خود متناقض شود و در همین جمجمه ای که قرار دارد همان کاری را انجام دهند که وقتی در خمره بود آیا این گزاره هم خود متناقض می شود؟زیرا دیگر هویت فرد که تغییر نکرده بلکه مجدد دانشمندی وجود دارد که بر مغز درون جمجمه ای القائاتی صورت می دهد و فرد بدون آنکه بداند آن ها را باور می کند و دیگر دو یا چند هویتی هم به وجود نمی آید و خود متناقض هم نمی شود.
مگر همه به وجود خداوند ایمان دارند؟ با اینکه دهها برهان قطعی بر وجود خدا بیان شده است؟! اینکه گروهی براهین واضحه را نپذیرند چیز عجیبی نیست زیرا عرض کردیم در ایمیلهای قبلی که «اختیار» حاکم بر «اراده» و «تفکر» و «تصمیم» است بعضی «نمیخواهند» که بپذیرند! چاره چیست؟
بله اگر ادلهای از ایشان در دست دارید از مخالفان بفرمایید تا پاسخ گفته شود
هیچ پروندهای هرگز بسته نخواهد شد شما خیلی خوشبینانه به انسانها مینگرید انگار که همه خوبند و مشکلشان تنها عدم آگاهیست که اگر آگاه شوند همهشان حرف حق را میپذیرند! متأسفانه اینطور نیست اینگونه نیست که همه تسلیم برهان شوند و پرونده حرفهای نادرست بسته شود همیشه مغالطه هست و باطلگرایان از مغالطه بهره میجویند همیشه اینطور بوده و همیشه اینطور خواهد بود
اگر مغز کسی را از جمجمه بیرون نیاورند و در خمره قرار ندهند گزاره چه تغییری میکند؟! چطور میتوانند در همین جمجمه که هست به او القاء کنند؟! چه چیز را القاء کنند؟! مثلاً فیلم «اینسپشن»؟! خب، این میشود خواب رؤیا فرد را در رؤیا قرار دهند و چیزهایی را به او نشان دهند آیا وقتی چیزهایی را در خواب میبینیم آن چیزها غیرواقعی هستند؟!
این سؤال مهمی است که ابتدا باید به آن پاسخ گفت: آیا آنچه در خواب میبینیم غیرواقعیست؟! پس چرا آثار واقعی دارد؟ چرا از آن میترسیم و از خواب میپریم یا خوشحال میشویم و بیاختیار در خواب لبخند میزنیم؟ ترس و لبخند ما واقعیست چطور میشود یک امر وهمی و غیرواقعی اثر واقعی داشته باشد؟!
پس اولا باید بدانیم که اگر چیزی به ما القاء شود که البته قطعاً میشود زیرا گفتیم که خداوند در قرآن فرموده این مطلب را که شیاطین وحی و القاء دارند به دوستانشان و تنها عباد مخلص هستند که از این القاء مصونیت دارند که حتی رسول مکرم (ص) نیز در معرض القاء شیطان بودند که خداوند میفرماید اگر تو را حفظ نمیکردم به تو القاء میشد از سوی شیطان خب اما این القاء اول باید بدانیم که واقعیست وهمی و خیالی نیست اما سنخ این القاء از چیست؟ از سنخ وجود حقیقی ماست؟ اگر از سنخ وجود ما نیست چطور میتواند آثاری از سنخ ما داشته باشد؟! و در ما تأثیر نهد؟
پس اصل دومی که باید بپذیریم این است که این القاء در وعاء ما قرار دارد یعنی ما با دو هویت مواجه نیستیم دو «من» نداریم که یکی در خمره باشد و دیگری در جمجمه یکی در وعاء و فضای الف و دیگری در فضای ب دو فضایی که با هم متباین باشند بلکه در فرض اخیر اینکه شما بدان اشاره فرمودید هر دو در یک وعاء قرار داریم هم ما و هم القاء به خودمان
هیچ پارادوکسی هم در کار نیست و دو هویت شکل نگرفته است
تنها اتفاقی که در اینجا افتاده است اینکه در طول روز اعصاب مغز دریافتهایی از حواس ظاهری دارند از چشم و گوش و ... و در شب همین اعصاب در مغز دریافتهای دیگری دارند کاملاً مشابه همان دریافتهای روزانه با این تفاوت که منشأیی متفاوت دارند این ادراکات شبانه از جای دیگری برخاستهاند مثلاً از تصرّفات جن در انسان یا تصرّفات ملائکه یا تصرّف به قول شما دانشمند خبیث
اما مغز در اینجا خطا نمیکند این بحث را شهید مطهری (ره) در پاورقیهای اصول فلسفه دارند در آن فهرستهایی که برای شما ارسال کردم نیز باید باشد اینکه «حس خطا نمیکند» بلکه ما در بیان ادراکات حسی خطا میکنیم
در هوای گرگ و میش پیش از صبح یک سیاهی را میبینیم و میگوییم: برادرم آمد! بعد که نزدیک شد میفهمیم برادر دوستمان بود! اینجا شهید میفرماید که ما در بیان گزاره حسی خطا کردیم نه اینکه حس خطا کرده باشد حس به ما گفت: یک سیاهی دارد میآید! ما چیزی به این واقعیت افزودیم: برادرم! و گزاره را غلط ساختیم.
عین همین مطلب در مثال شما روی میدهد ما ادراکی در مغز خود داریم که واقعیست وقتی از آن گزارش میدهیم باید بگوییم: مغز من پالسهایی را مبنی بر یک شیء مدوّر دریافت کرده است! اما به جای این مطلب معتقد میشویم: چشم من یک شیء مدوّر دیده است! که البته این گزاره دوم مشکوک است زیرا آنچیزی که برای مسلّم است گزاره نخست است یعنی ما تنها از علم حضوری خود میتوانیم گزارش دهیم و آن علم حضوری چیست؟ ادراک یک شیء مدوّر اما اینکه آیا پالسهای آن دقیقاً از چشم آمدهاند یا چیزی در این میانه واسطه شده و پالسها را ایجاد کرده ما این را نمیتوانیم قطعی بگوییم
درست مانند سحر و جادو میگویند سحر تصرّف در بیننده است در اندیشه او یعنی اگر او طناب را مار میبیند نه اینکه طناب مار شود بلکه تصرّف در نفس وی میکند ساحر که طناب را مار تصوّر مینماید که اگر همان لحظه با یک دوربین فیلمبرداری کنی هیچ ماری در کار نیست! فقط نفس فرد حاضر در صحنه را دچار القاء نمودهاند!
خب حالا چه کنیم؟! چه چاره داریم که این قبیل القائات را کشف کنیم؟!
نخست باید بپذیریم که این القائات نافی واقعی بودن ادراکات ما نیستند زیرا خود این القائات نیز واقعی میباشند ثانیاً ما راهی نداریم برای کشف این القائات جز اینکه به خداوند پناه ببریم زیرا خداوند خود این مطلب را به رسولش (ص) میآموزد که اگر الطاف الهی نباشد حتی او نیز از القائات مصون نخواهد ماند القائاتی که حتی به مغز درون جمجمه نیز رحم نمیکند مگر وسوسه شیطان جز همین القائات است و غیر این است که همین القائات سبب انحراف جامعه بشری در طول تاریخ شده است؟!
البته راهی هست خداوند راهی برای حل مشکل ما گذاشته است شهید صدر (ره) معتقد به این راه است اینکه ما با قاعده عدم تماثل قاعدهای که مفاد آن چنین چیزیست «ممکن نیست که یک حالت تکرار شود در حالیکه سبب آن تکرار نشده باشد با توجه به اینکه هزاران حالت دیگر هم محتمل بوده است»
وقتی دایره حالات محتمل برای یک رویداد واقعاً زیاد باشد ذهن ما نمیپذیرد که یک حالت پیوسته تکرار گردد مگر اینکه آن تکرار ناشی از تکرار سبب آن حالت باشد!
با توجه به این قاعده وقتی ما با ترکیب احتمالات ممکن برای رویدادهای زندگی با حجم زیادی از حالاتی مواجه میشویم که اتفاق نمیافتند و به جای آن همه حالات گوناگون پیوسته یک حالت اتفاق میافتد حکم میکنیم که حتماً سببی در کار است بله البته بین اینکه حالا این سبب دانشمند خبیث است یا خود ما هستیم یا خداوند است یا یک جن یا یک ملک اینها را نمیتوانیم بدون حمایت وحی اثبات کنیم اما خود وحی به سادگی اثبات میشود با همین قاعده عدم تماثل
این است که استاد حسینی (ره) معتقد میشود که «ایمان» مقدم بر «علم» است «باور و اعتقاد» یعنی مقدّم بر «تفکر» انسانی که ایمان ندارد به خدا و غیب و شهود نمیتواند مبنای درستی در اندیشه خود پایهریزی نماید دچار تردید و تشتت ذهن شده حیران میگردد
بارها این مطلب را عرض کردم انسان درون سیستم هستیست درون سامانه مخلوقات داخل عالم امکان نمیتواند از بیرون آن گزارش دهد و معظم حوادثی که روی میدهد و حالاتی که برای ما پیش میآید منشأهایی ورای این عالم دارد ورای ادراکات ظاهریه ما لذا عقل بدون وحی حیران و سرگردان و سرگشته است و راه به جایی ندارد
ما همیشه در معرض القائات ابلیس هستیم و این القائات همانطور که فرمودید خودمتناقض نیست و کاملاً واقعی و حقیقی و با حفظ هویت شخصیه ما صورت میپذیرد
از همین روست که خداوند به پیامبرش توصیه میکند که بگوید: «وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ» (مؤمنون:97و98) (و بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می آورم، و پروردگارا! به تو پناه می آورم از اینکه [شیطان ها] نزد من حاضر شوند.)
موفق باشید
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
|